با این همه بدون تاثیر پذیری از تصورات و موهومات موجود، هنگام مراجعه به توضیحات و تصاویر و یا دیدار مستقیم از بقایای معماری تاریخی بر زمین مانده ی کنونی، به نکات بسیار غریب و درخور تاملی بر می خوریم. نخست این که مایه و مانده های معماری اسلامی در ایران فوق العاده اندک است و در میان همین بقایا نیز کم ترین همآهنگی در طراحی و اجرای فنی نمی بینیم و گروه بندی بس دشوار آن ها که مثلا در مورد کاروان سراها به کلی ناممکن است، به آسانی نشان می دهد که تیپ های مختلف بازمانده های ابنیه در ایران، ملقمه ای است از اندیشه و اجرا نزد معماران گوناگونی از همسایگان دور و نزدیک، چون ارامنه، مردم ماوراء النهر، هندیان، عثمانیان و اروپاییان. در منطق مطلب نیز امکان ایجاد صدها کاروان سرا در میان بیابان ها و این همه کلیسا و دیگر منضماتی که در عصر صفویه سبز شده، جز با هجوم صدها گروه کار ممکن نیست که هر یک در ارائه آگاهی های فنی و توانایی های اجرایی خویش، بدون نظارت و برنامه ی مدون و مرتبط و در آزادی کامل عمل کرده اند.

صاحب نظران معماری باخبرند که سبک های گوناگون بر پا کردن یک بنا، با هر منظور و مصرفی، زنجیره ی به هم پیوسته ای است، مرتبط با تحولات در شناخت مصالح نو و افزایش سرمایه و درجات و امکانات اشرافیت که در نهایت عاملی برای نمایش دگرگونی های فرهنگی تازه سریرآورده می شود، چنان که مدرن ترین کلیسای جهان باز هم از گوشه ای به کهن ترین آن پیوند می خورد. برای ادراک آسیب های وارده بر تمدن شرق میانه و از جمله ایران کهن، به دنبال رخ داد پلید پوریم، کافی است به فقدان بنیان و زیر بناهای اجتماعی در روند دو هزار ساله ی پس از بروز آن حادثه در ایران توجه کنیم، که پیش از صفویه، جز مانده هایی از یونانیان، بقایای به جای مانده از یک عمارت اشرافی و بنای حکومتی و مرکز عبادی نداریم و الگویی از هنر و موسیقی و ادوات مصرفی و معمول زندگی و کاسه و خنجر و گرز و شلاق و شلوار و لباس و پلاس و قاشق و بشقابی نمی شناسیم، به گونه ای که تنها راه قبول این همه تحولات در زمان صفویه منحصر به این است که یا گمان کنیم در عهد آن ها، به دنبال هر باران بهاری، مقادیری نقاش و بافنده و هنرمند و سازنده ی پل و عمارت و مسجد از زمین می روییده و یا صاحبان این حرفه ها و دارندگان این آگاهی های عملیاتی را وارد شوندگانی بر این سرزمین بدانیم. با این همه و از آن که مقاطعه کاران مامور تولید ایران زمین، در عرضه نمودارهایی متقارن و متکامل و مرتبط با دیرینه ماموریت خود، به سبب فقدان الگو، درمانده بوده اند، اتودهای معماری آنان چندان پراکنده و غیر معمول و بی هویت است که جز کپی کشی متوسطی از دارایی همسایه ای شناخته نمی شود و نشان می دهد که سازندگان وارداتی عهد صفویه نیز، همانند بنّایان و مهندسان امروز، از ارائه مظاهری در پیوند با معماری ملی، ناتوان بوده اند. آن ها نمونه هایی از انواع مهارت های خویش در کپی برداری از ابنیه ی اطراف و نیز در تقلیدی از بنای کلیسا و مقابر مسیحی را، که در اجرای آن استاد بوده اند، به طور پراکنده و به عنوان الگوی مهارت خویش بر پا کرده اند. فقدان منطق ارتباط تاریخی و جغرافیایی و پریشانی بی حد و بدون پیشینه ی سنت در این نمونه ها، ساخت غالب آن ها را به ارائه اتودهایی برای ابراز توانایی و پیش شرطی برای کسب سفارش تبدیل کرده است.


    عکس ۱        عکس ۲          عکس ۳

عکس شماره ی یک، مناره وابکند در آسیای مرکزی با تاریخ گذاری نامطمئن قرن ششم هجری است که شبیه دیگری در بخارا دارد و با ۴۰ متر ارتفاع از حوادث طبیعی منطقه ای پر زلزله به سلامت جسته است. مناره را در حوزه ی یک تجمع وسیع انسانی ساخته اند و در اطراف آن مساجد و دیگر نشانه های یک شهر نشینی کهن دیده می شود. عکس شماره ی دو متعلق به مناره ای در دهلی به نام مناره ی قطب است که باز هم مانده از اواخر قرن ششم هجری می گویند. دهلی از شهرهای باستانی و از دیر باز محل تجمع آدمی در روابط گسترده ی شهری بوده است. این مناره جزیی از مسجد بزرگ دهلی به نام قوت الاسلام و از بناهایی است که نه فقط مناره که دیگر ضمائم اطراف آن، خود مکتب معتبر و آموزنده ای از تلفیق معماری بومی هندوستان با تعلقات اسلامی است. اگر خدا بخواهد به زودی مبحثی را می گشایم تا بدانیم محققان کلیسا و کنیسه در باب اسلام چه مهملات بی انتهایی را، از جمله درباره ی مسلمانان هند و شمال آفریقا و اسپانیا، به خورد ما داده و نحوه ی گسترش اسلام به جهان را با چه حکایات نادرستی پوشانده اند! اینک به تصویر سوم نگاه کنید که برج شصت متری جام در شرق ایران است که باز هم نوشته اند مناره ای از اواخر قرن ششم هجری است. برای این که با گوشه و گونه ای از تحقیقات کینه توزانه ی کنیسه و کلیسا در باب اسلام و آثار معماری و هنری آن آشنا شوید، کافی است به شرحی که در کتاب جدید الانتشار « معماری و هنر اسلام» در باب این برج آمده، توجه کنید:

 

« برجی در جام، از اواخر قرن ۱۲ میلادی. یکی از چهل برج مبهوت کننده تاریخی که در ایران و افغانستان و آسیای میانه و هند میان قرن یازده تا سیزدهم میلادی بر پا شده است. این برج شصت متری را در چنان محل پرت افتاده ای ساخته اند که تنها در ۶۰ سال پیش و به سال ۱۹۵۰ میلادی به تصادف مکشوف شده و از پس شناخت آن معلوم کرده اند که این برج بقایایی از شهر قرون وسطایی فیروز کوه پایتخت غوریان بوده که در قرن سیزدهم میلادی به دست مغولان ویران شده است. این برج آجری در سه مرحله ی سوزنی شکل بر روی هم قرار گرفته و به وسیله ی مقرنس هایی از یکدیگر جدا شده، با کلاهکی که شبیه نمایی از فانوس های دریایی برای راه نمایی مسافران است ».

(مارکوس هاتشاین و پیتر دلیوس، از انتشارات کونمن، معماری و هنر اسلام، ص۳۷۳، متن اصلی)

 

سراپای این کتاب پر برگ و نفیس که می توان مدت ها با تماشای تصاویر مفصل آن سرگرم شد و مولف و ناشر آن از یهودیان صاحب آوازه و شناخته اند، لبریز از چنان افسانه هایی در باب اسلام و مسلمین است، که به آسانی اعلام می کند هنوز هم روشن فکران مسلمان کار آشنایی با همه چیز دین خویش را به مولفین یهود می سپرند و آن گاه که این کتاب مملو از قصه های هدفمند و آشکارا ضد اسلام را، وزارت ارشاد اسلامی ایران، دو سه سال پیش، در زمره ی برجسته ترین کتاب سال تالیف شده خارجی تشخیص داده است، بر بغرنجی مطلب افزوده می شود. بدین ترتیب میل و  برج راه نمایی در پستوی کوهستانی داریم، مانده از پایتختی بزرگ که خشت به خشت آن را مغولان ویران کرده و برای عبرت ایام همین میل را باقی گذارده اند تا مسافران بعدی مشتاق دیدار از پایتخت مخروبه ی غوریان راه خود را گم نکنند. میل راهنمایی که در جهان پرآشوب کنونی، تا ۶۰ سال پیش مکشوف نشده و یافتن آن خود محتاج میل راه نمای مخصوص دیگری بوده است؟!!! آیا بلاهت این بررسان دنیای غرب از همین شرح کوتاه بر این میل معلوم نمی شود و آیا دستپاچگی آن ها در ساخت دروغین و سریع یک پای تخت برای غوریان، بر اساس کشف یک میل، که طبیعتا باید به دست مغولان هم به کلی معدوم شده باشد، مهارت بی شرمانه ی آنان را در تولید چرندیات در باب تاریخ منطقه ی ما نشان نمی دهد؟!!

                                 


عکس ۴             عکس ۵           عکس ۶

این مطلب واضح و قابل دیداری است که بدون استثنا تمام آن ابنیه ی دوران اسلامی ایران که بر آن ها مهر تولید پیش از صفویه کوبیده اند، به صورت مجزا و معلق در بیابان و کوهساری سوت و کور و بدون عوارض تجمع آدمی در اطراف آن، بر پا شده است، اصلی که حتی شامل مسجد دامغان و نیریز نیز می شود، چنان که بررسی خواهم کرد. در تصاویر بالا نیز در عکس شماره ی چهار با میل خرم آباد، در عکس شماره ی پنج با میل کرمان در بیابان میان بم و فهرج و میل سنگ بست خراسان، در عکس شماره ی شش آشنا می شویم. میل هایی که همچون دیگر نمونه های آن، از جمله در فیروز آباد و علی آباد کاشمر، کم ترین ارتباطی با زندگی شهری و یا نقل و انتقال های کالا و مسافر ندارند و غالبا در چنان محیط های پرت افتاده ی کوهستانی قرار گرفته اند که اصل میل، جز از فاصله ی بسیار نزدیک، قابل دیدار نیست، امری که با میل راه نما شناختن آن ها بسیار مغایر است. در عین حال تعداد این میل های منفرد در ایران چندان اندک است که به شمارش انگشتان دست ها نمی رسد و بعید است در سرزمینی چنین برهوت، با این همه کاروانی که در سفرنامه ها و در جاده ی ابریشم بی نشانه راه انداخته اند و البته بدون توجه به لزوم احداث کاروان سرا، برای دادن خدمات تجاری فقط چند میل غیر قابل دیدار ساخته باشند. زیرا مسلّم است که بقایای میلی با ارتفاع چهل و یا شصت متر را باد نمی برد و بی شک اگر میل های بر پای دیگری وجود داشت، تاکنون با مانده هایی از آن برخورد کرده بودیم.

برای شناسایی بیش تر نسبت به ابنیه ی اسلامی بس محدود ایران، که اینک ساخت آن را به قرون ماقبل صفویه نسبت می دهند، کافی است به فهرستی رجوع کنیم که ممتاز و معروف ترین هنر شناس و شارح معماری ایران باستان و دوران اسلامی، آرتور پوپ یهودی، در کتاب «معماری ایران» جمع آوری کرده و تعداد آن ها چنان که در زیر می خوانید، تنها به نزدیک سی باب می رسد.

۱. مسجد تاری خانه در دامغان از قرن دوم هجری.
۲.گنبد قابوس، قرن چهارم هجری.
۳. پیر علم دار دامغان، قرن چهارم هجری.
۴. چهل دختران دامغان، قرن چهارم هجری.
۵. سه گنبد ارومیه، قرن ششم هجری.
۶. مقبره ی علاء الدین. ورامین، قرن هفتم هجری.
۷. آرامگاه بایزید بسطامی، قرن هشتم هجری..
۸. گنبد امامزاده عبدالله، دماوند. قرن هفتم هجری.
۹. برج طغرل، ری. قرن ششم هجری.
۱۰. میل رادکان، معروف به مقبره در رادکان شرقی، قرن هفتم هجری.
۱۱. گنبد سرخ، مراغه. قرن ششم هجری.
۱۲. گنبد علی. ابرقو، قرن چهارم هجری.
۱۳. امامزاده جعفر. اصفهان، قرن هفتم هجری.
۱۴. گنبد سبز. قم، سال۱۳۳۰
۱۵. مناره ی علاء الدین در جام. قرن ششم هجری.۱۶. مقبره ی علاء الدین در جام. ح ۱۱۴۹.
۱۷. بقعه ی شاهزاده محمد در ساری، قرن هفتم هجری
۱۸. امامزاده سلطان محمد طاهر. نزدیک بابل، قرن هشتم هجری.
۱۹. امامزاده ابراهیم. آمل، قرن نهم هجری.
۲۰. مسجد جامع اصفهان از سده های چهارم تا دوازدهم هجری.
۲۱. حیدریه ی قزوین، قرن هفتم هجری.
۲۲. علویان همدان، قرن ششم هجری.
۲۳. مناره ی باقوچخانه در اصفهان، قرن هشتم هجری.
۲۴. مقبره ی بایزید بسطامی، قرن ششم هجری.
۲۵. مسجد جامع کاشان، قرن ششم هجری.
۲۶. مقبره ی الجایتو در سلطانیه. قرن هفتم هجری.
۲۷. مسجد جامع ورامین. قرن هفتم هجری.
۲۸. مقبره ی توس. قرن هفتم هجری.
۲۹. مسجد گوهرشاد مشهد. قرن نهم هجری.
۳۰. مسجد شاه مشهد. قرن نهم هجری.

شاید بتوان بر این فهرست چند بنای دیگر را افزود که در منابع موجود ساخت آن ها را به زمانی مقدم بر ظهور صفویه کشانده اند. باید اندکی حوصله کنید تا به معنای مطلق، منطق بالا بردن این ابنیه ی پراکنده دور از چشم در همان زمان صفویه را بیان کنم، که در ردیف بدترین توطئه های یهودیان برای ایجاد انحراف در ذهن تاریخی ایرانیان به کار زده اند.(صفویه4 – 141)